پنجشنبه، دی ۲۶

براي دل خودم !

تجربه ام گفت‌ ؛

کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد
هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی
هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی
همیشه این گونه بوده است...
کسی را که از دیدنش سیر نشده ای
زود از دنیای تو می رود
.
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی
افسردگي ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم !
دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد
.
اي كاش بودن با درد همراه نبود !
زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین
سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است
که حيران مانده ام ؛
دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم
و با تمام وجود بگویم ...
.
*****************
.
تو رفتي
.
گفتي ميروم
باران كه ببارد بر ميگردم
باور كردم
حالا مدتها از دوري ديدار و دست ها
در گذرباران هايي كه آمدند
تا دست خلوت هاي مرا
به دور دست تو گره بزنند
مي گذرد


و تونيامدي !
.
حق داري...


ديگر روزگار اعتماد به باران وبابونه هاي خيالي گذشته است
.
حالا خوب ميدانم
هر باراني كه ببارد
چشماني منتظر دنبال دستهاي تنهايي ميگردند
كه صاحب شعرند
و قرار است روزي
به بهانه باران برگردند ...