چهارشنبه، مرداد ۲۳

حقايقي ناشنيده از كشتار سال 67 + فيلترشكن 27 مرداد


متني كه در زير خواهيد خواند خلاصه اي از اتفاقات يا بهتر بگويم جناياتي است كه در دو مقطع، در سالهاي 60 و 67 رخ داد ، همچنين دو مصاحبه با افرادي كه خود، مستقيما شاهد چنين جناياتي بوده اند ؛

مرداد ماه سال67 در تاريخ زندان و زنداني در رژيم جمهوري اسلامي از ياد نرفتني است. از نخستين روزهاي اين ماه خميني به يكي از فجيع ترين جنايات ضد بشري خود يعني قتل‌عام زندانيان سياسي دست زد.
زمينه‌هاي اين كشتار بي‌رحمانه كه يك توطئه سياه براي يك نسل كشي آشكار بود و به دستور شخص خميني انجام گرفت از سالها قبل فراهم شده بود. از روزهاي نخستين مرداد ماه يك قتل‌عام سراسري از زندانيان سياسي به راه افتاد و تا چند ماه بعد ادامه يافت. هدف اصلي اين كشتار از بين بردن زندانيان مخالف رژيم و مجاهد بود. در اين ايام سياه ، جوخه هاي مرگ رژيم مركب از سرسپرده‌ترين عناصر وزارت اطلاعات، دادستاني رژيم و مسئولان زندانها با تمهيدات و تدابير شديد امنيتي، اجراي طرحي را كه از سالها پيش در نظر داشتند و از چند ماه قبل از مرداد67 تداركش را ديده و مقدماتش را آماده كرده بودند، به‌طور متمركز آغاز كردند. آنان در به اصطلاح محاكمه‌اي كه چند دقيقه بيشتر به درازا نمي‌كشيد حكم به دار آويختن مجاهدين و ديگر اسيران را صادر مي‌كردند. بنا به شهادت شاهداني كه توانسته‌اند به نحوي از معركه جان سالم به در برند هيئتهاي مرگ تنها يك معيار داشت. مجاهدين اسير هويت سازماني و تشكيلاتي خود را چه بر زبان مي‌آورند. « مجاهد» يا آن گونه كه آنان مي خواستند «منافق». اولين سؤالِ تعيين كننده سرنوشت زنداني اين بود؛ اما حتي كساني كه خود را مجاهد نمي‌ناميدند تأمين جاني نمي‌يافتند و سؤالات بعدي عاقبت، آنها را در يك نقطه متوقف مي‌كرد. اينجا بود كه حكم به دار آويختن آنان با قساوتي مافوق تصور كه با هيچ يك از موازين شناخته شده رفتار با اسيران و زندانيان قابل تطبيق نيست صادر مي‌شد. تهران، و زندانهايي همچون اوين و گوهردشت مركز اين كشتار بودند. اما هيچ زندان و شهر و روستايي در امان نماند. هيئت هاي مرگ به تك تك آنها سر زد و تكليف مجاهدين و ديگر دستگير شدگان را يكسره روشن كرد. آن چنان كه پس از گذشت اين همه سال، هنوز هم ابعاد و اسرار اين قتل‌عام هولناك در كم و كيف واقعيش ناشناخته است. هنوز هزاران خانواده از سرنوشت فرزندانشان بي‌خبرند. هنوز رژيم ، هيچ اطلاعي از سرنوشت هزاران زنداني سياسي كه نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههايش ثبت شده بود و محكوميتهاي مشخصي داشتند، به خانواده‌هايشان نداده است.
اين كشتار فجيع و بي‌سابقه با حكم كتبي، دستورهاي روزانه و نظارت مستقيم شخص خميني صورت مي‌گرفت. در سراسر هفته‌هايي كه اين قتل‌عام جريان داشت، تمام ماموران سپاه و مسئولان زندان در آماده‌باش كامل به‌سر مي‌بردند، تمام مرخصيها را لغو كرده بودند و جز يك خط تلفن كه در اختيار «كميسيون مرگ» قرار داشت، هيچ امكان ارتباطي ديگري وجود نداشت. به كاركنان اداري و نگهبانان و پاسداران دستور مي‌دادند تا در حلق‌آويز زندانيان شركت كنند و بر سر و سينه افراد حلق‌آويز شده مشت بكوبند تا چنان در اين قساوتها شريك و آلوده باشد كه اسرارشان را برملا نكند.
تنها معدودي از زندانيان كه شاهد مستقيم صحنه اين اعدامها بوده‌اند، جان به ‌در برده‌اند. برخي از شاهدان در اثر رو به‌رو ‌شدن با آن صحنه‌هاي فجيع تعادل رواني خود را از دست داده بودند و تا ماهها بعد قدرت سخن‌گفتن درباره آن را نداشتند. تعداد انگشت‌شماري از اين شاهدان توانستند از آن جهنم خارج شوند و در مقابل مراجع بين‌المللي شهادت بدهند.
كثرت اعدامها چنان بود كه از جمله هنگام حمل‌ و نقل كشته شدگان به گورهاي جمعي در حوالي علي‌آباد قم پيكر يكي از زنان مجاهد از وانتي كه مملو از پيكرهاي شهيدان بود بر زمين افتاد. ماموران شماري از شاهدان را دستگير و تهديد كرده بودند تا موضوع را در جايي نقل نكنند.
آغاز فاجعه (مرداد 67)‌
اولين علائم درنيمه دوم تير ماه و اوايل مرداد، هنگامي كه ملاقاتهاي خانوادگي زندانيان به صورتي ناگهاني قطع شد، به ‌چشم خورد. اين، شروع اضطراب و سردرگمي براي بستگان زندانيان بود. حداقل در اوين، تمامي ملاقاتها، به استثناي چند ملاقات، از نزديك به نيمه تيرماه، قطع شد. آهسته آهسته شايعات پيرامون قتل‌عام زندانيان سياسي بر‌زبانها مي‌افتد. اين بي‌خبري حدود 3 ماه ادامه يافت. در اين فاصله خانواده‌هاي زندانيان به زندانها مراجعه مي‌كردند ولي توسط ماموران برگردانده مي‌شدند. برخي از آنان با خود لباس، دارو و پول به زندان مي‌بردند. با اين اميد كه بتوانند يك رسيد امضا شده از بستگان زنداني خود، دريافت كنند،كه دليلي بر ‌زنده بودنشان محسوب مي‌شد. اما نااميد باز‌مي‌گشتند.
در داخل زندان، زندانبانان شايع كردند يك «هيئت عفو» تشكيل شده و براي بررسي وضعيت زندانيان جهت اعلام عفو عمومي با زندانيان برخورد و مصاحبه خواهد كرد. كمتر كسي به رژيم اعتماد داشت و اين يك سؤال بزرگ براي همه بود. رژيم چه نقشه‌يي در سر دارد؟ قدم بعدي چيست؟

كميسيون مرگ
«هيئت عفو» از روز چهارشنبه 5 مرداد 67 كارش را در زندان اوين آغاز كرد. اولين سري از زندانياني كه در اين روز به ديدن اين هيئت رفتند همان شب اعدام شدند. هنوز اكثر زندانيان كه در بندها قرار داشتند از آن چه كه اتفاق مي‌افتاد خبر نداشتند. بسياري از زندانيان را از روزهاي قبل به سلولهاي انفرادي برده بودند. اما وقتي چند گروه از زندانيان با اين هيأت به‌اصطلاح عفو ديدار كردند، به‌سرعت روشن شد آنچه هست «مرگ است و ديگر هيچ». و بي‌جهت نيست كه زندانيان آن را «كميسيون مرگ» نامگذاري كرده‌اند. اين كمسيون متشكل بود از : جعفر‌نيري رئيس شعبه اول دادگاه تهران، مرتضي اشراقي دادستان تهران ، اسماعيل‌شوشتري رئيس سازمان زندانها و يك نماينده وزرات اطلاعات.
علاوه بر‌افراد بالا در هر زندان رئيس يا جلادان اصلي زندان حضور داشته و فعالانه نظر مي دادند. مثلا در گوهردشت رئيس زندان، محمد مغيثه‌اي، با نام مستعار ناصريان‌، در اوين حسين‌مرتضوي، رئيس زندان، در اين كميسيون حضور داشتند. موسي واعظي با نام مستعار زماني از مسئولان وزارت اطلاعات، ابراهيم رئيسي جانشين دادستان، مجتبي حلوايي معاون امنيت رئيس زندان اوين، داوود لشكري معاون رئيس زندان گوهردشت و اسماعيل شوشتري كه آن موقع رئيس سازمان زندانها بود به‌طور مستقيم در تصميم‌گيري براي اين‌كه چه كساني را از دم تيغ بگذرانند نقش فعال داشته‌اند. به پاس اين خدمات بود كه شوشتري بيش از 8 سال وزير دادگستري و ابراهيم رئيسي دادستان تهران شد.

گزارش يك شاهد عيني از درون رژيم
گزارشي كه در زير مي خوانيد بخشهاي از مشاهدات يك شاهد عيني از درون رژيم است كه هم اكنون ساكن عراق مي باشد :
«در سال 67 رئيس زندان اوين مرتضوي بود و مدير داخلي آن حسين‌زاده.اوايل سال67 روحيه زندانيان بالا بود و درگيري با زندانبانان هر روز بيشتر از روز قبل مي‌شد. به راه انداختن اعتصاب غذا نيز توسط زندانيان به يك امر رايج تبديل شده بود. متقابلاً رژيم نيز فشار بيشتري را اعمال مي‌كرد. به همين دليل حتي هواخوري زندانيان را قطع كردند. جريان برخورد و درگيري بين زندانيان با زندانبانان به يك بن‌بست براي رژيم تبديل شده بود. رژيم تمامي ترفندهاي خود جهت سركوب زندانيان را به كار مي‌بست ولي پاسخي نمي‌گرفت.
نهايتاً در 5 مرداد سال 67 اقدام به قتل عام زندانيان كرد. يعني از عصر 5 مرداد درهاي زندان بسته و كليه ارتباطات با خارج از زندان و حتي تلفنها نيز قطع شدند. تمامي زندانيان كميته مشترك نيز به اوين منتقل شدند. در اوين منع كامل رفت و آمد برقرار شد. كليه ملاقاتها قطع شده بود. محل دادگاه (بي‌دادگاه) از دادسرا به بند 209 و در نزديكي محل حلق‌آويز كردن، منتقل گرديد.
نهايتاً پس از كشتار زندانيان، از اواخر مهرماه اين سال ملاقات با زندانيان شروع شد.در بهمن ماه كليه زندانيان هوادار را از زندان گوهردشت به اوين منتقل كردند كه تعدادشان حدود 200 نفر بود.
وزارت اطلاعات رژيم نيز پس از موج اعدام سال 67 فعاليت خود در داخل زندان را كاملاً كاهش داد و ديگر ، عناصر نفوذي را وارد بندها نمي‌كرد.
يك روز در اتاقم بودم ديدم صداي همهمه مي آيد. ازاتاق خارج شدم ديدم مجتبي حلوائي، مجيد قدوسي و 8 سرباز آمدند. شروع كردند به كتك زدن زندانيان سالن 2 و 4 ؛ آنها را با وضع بسيار وحشيانه‌اي مي‌زدند. به مجتبي حلوائي گفتم اتفاقي افتاده؟ گفت نه. گفتم پس اين كاربراي چيست ؟ گفت مي‌خواهيم اينهارا خوب تنبيه كنيم. باكابل و باتوم به جان زندانيان افتاده بودند. اين كار از ساعت 4 بعدازظهر تا ساعت 8 شب ادامه پيداكرد. بعد دستور داد درب سالنها تا فردا صبح باز نشود و ازبند خارج نشوند. 2روز بعد وقتي وارد آموزشگاه مي‌شدم ديدم يك ميني بوس جلوي درب آموزشگاه است. از مسئول آموزشگاه پرسيدم : اين ميني بوس براي چيست ؟ امروز كه روز ملاقات نيست ؟ مسئول آموزشگاه گفت دستور رئيسي است كه تمام زندانيان را به دفترمركزي ببريم. سخت نگران شدم. وقتي به محوطه دفترمركزي رسيديم، ديدم رئيسي، ري شهري، محسني، مرتضوي، مبشري و نيري دراتاقي نشسته‌اند و درمورد دستور خميني صحبت مي‌كنند. بنابه دستور خميني آنها نيز كليه زندانيان را آورده بودند و از آنها تنها يك سئوال مي‌كردند كه آيا مجاهد هستند يا خير ؟ اگر زندانيان مي‌گفتند مجاهد هستند در پشت محوطه دفترمركزي جرثقيل آماده بود و آنها را به دار مي‌آويختند. اگر زندانيان هويت مجاهدي خود را انكار مي‌كردند، مي‌گفتند اعلام كن وابسته به چه گروهي هستي؟
چيزي كه براي من درآن زمان تعجب آوربود اين بود كه درچهره زندانيان درحال اعدام هيچ نشاني ازترس نبود. آنها با آگاهي كامل به طرف چوبه‌هاي دار مي‌رفتند. درصورتي كه مي‌توانستند با مخفي نگه داشتن عقايد خود از مرگ نجات پيداكنند.
درزندان اوين به وسيله 6جرثقيل و 3 ليفتراك 33 نفررا دريك لحظه اعدام مي‌كردند. به هرجرثقيل تيرآهني نصب شده بود. بر هرتيرآهن هم 5 رشته طناب‌دار آويزان بود. بر روي ميله‌هاي هر جرثقيل 4 طناب دار وصل بود.
يك جرثقيل هم درمحوطه پاركنيك داخل تعميرگاه قرارداشت كه به عنوان زاپاس ازآن استفاده مي‌شد.يك روز به حياط پشتي رفتم. ديدم تعداد زيادي جرثقيل آن جاست. برروي هركدام آنها 15-10 نفر را آويزان كرده بودند. يك ليفتراك هم اجساد را جمع مي‌كرد.
اجساد توسط پزشكي به نام عطاء فروغي (مسئول وقت بهداري زندان اوين)‌ و دكتر ميرزائي (مسئول دفترلاجوردي)‌ معاينه مي‌شدند. پس از تائيد مرگ ، توسط كاميون چادر دار به بيرون از زندان حمل مي‌شدند. اين كاميونها را ازپاسگاه ژاندارمري اوين گرفته بودند و تعدادي از آنها هم متعلق به خود زندان اوين بود. كار عمدتا ازساعت 7.30 صبح تا 5 بعدازظهر ادامه پيدا مي‌كرد و روزهاي آخر از پاركنيگ محوطه اوين هم براي اين كار استفاده مي‌شد.
نفرات اصلي اجرا كننده اعدامها عبارت بودند از:
- مجتبي حلوائي معاونت انتظامي اوين
- مجيد قدوسي شكنجه گر اوين
- سيدعباس شكنجه گراوين
- الله بخشي ازبند 209 زندان اوين كه متعلق به وزارت اطلاعات بود.
- صالحي ازبند 209 زندان اوين
- علي رضواني (جيحوني) ازبند 209 زندان اوين . وي با محسني كار مي‌كرد.
- عباس شيرازي ازگروه ضربت دادسراي انقلاب
درسالن دفترمركزي سالني است به ابعاد 14متردر 5 متر. زندانيان را با چشم بند مي‌آوردند و آنها را به صف نگه مي‌داشتند. سالن كه پر مي‌شد (حدود180نفر)‌ ، شكنجه‌گران اين سئوال را ازتك تك آنها مي‌كردند كه آيا مجاهد هستند يا خير. از كساني كه مي‌گفتند مجاهد نيستند سؤالات ديگري مي‌پرسيدند. به كساني كه مي‌گفتند مجاهد هستند بي‌درنگ كاغذي مي‌دادند تا وصيتنامه خود را بنويسند. نكته جالبي كه در وصيتنامه آنها مشاهده مي‌شد اين بود كه تمام آنها با عبارت «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران» شروع مي‌شد. ‌بعداز نوشتن وصيتنامه آنها را به طرف محلهاي اعدام مي‌بردند و با بستن دست و پايشان آنها را دار مي‌زدند. ‌بعداز اتمام دوره اعدامها يك روز وقتي وارد بند آموزشگاه شدم. درهرسالن بيشتر از 5 تا 6 نفر وجود نداشت. بقيه را اعدام كرده بودند».
گفتگو با يكي از زندانيان - زندان خرم‌آباد :

در جريان قتل‌عام زندانيان در سال67 من در زندان خرم‌‌آباد بودم. ما را به بندي كه معروف به بند «بروجردي»ها بود برده بودند. زندانيان خرم‌آبادي در بند ديگري، معروف به بند «خرم‌آبادي»ها، بودند.
از چهارم، ‌پنجم مرداد بود كه روزنامه دادن به بند را قطع كردند. قبل از آن يك روز در ميان روزنامه‌هاي حكومتي رژيم را به ما مي‌دادند. علاوه بر آن ملاقاتها را هم تا سه ماه بعد قطع كردند. هواخوريها كم و در مواردي كلاً منتفي مي‌شد. هر روز به بهانه يي مزدوران را پشت ديوار زندان جمع مي‌كردند و با دادن شعارهائي نظير «منافق زنداني اعدام بايد گردد»،‌«منافق مسلح اعدام بايد گردد»، مي‌خواستند زمينه اعدامها و قتل‌عامها را هر چه بيشتر فراهم كنند.
همه ما مي‌دانستيم كه طوفاني در راه است و آماده بوديم. 2-3 روز بعد ازپايان عمليات فروغ (مرصاد) كه مجاهدين انجام دادند، روز يكشنبه يا دوشنبه، وقتي ما در هواخوري نيمساعته خود بوديم حدود 10 نفر از بچه‌هاي بند «خرم‌آبادي»ها را بيرون آوردند. بعد از صحبت كوتاهي با آنها گفتند وسائلشان را جمع كنند و ازبند بيرون بروند. مجاهدين شهيد محمود جاماسبي، صادق بيرانوند، محمد باغي، عبدالشاه قلاوند، جهان، صراف شمس،‌ رحيم ميردريكوند از جمله آن عده بودند. اين كار برخلاف روال معمول ماموران بود. در آن موقع پاسداران به شدت مواظب بودند كه بچه‌هاي بندهاي مختلف با يكديگر تماس نگيرند. به همين دليل بند دستگيرشدگاني كه از خرم‌آباد آورده شده بودند كاملا از بند ما «بروجردي» ها جدا بود. بنابراين همگي فهميديم توطئه‌يي در كار است كه ماموران اين طور با عجله، و برخلاف روال معمولشان، جلو چشمان ما اين بچه‌ها را دارند به مسلخ مي‌برند. هر كدام از اين دلاوران كه ازميان ما مي‌گذشتند، با وجود اين كه يك يا چند پاسدار وحشي دركنارش بود، گردشان حلقه مي زديم و سر و رويشان را غرق بوسه مي كرديم. اين وداع آخرين با آنها بود. در آن بعد از ظهر همه آنها را بردند و ما ديگر هيچ وقت نديديمشان. با رفتن آنها فضاي بند چرخيد و بچه‌ها همه خودشان را آماده كردند كه نفر بعدي باشند. ‌روزبعد سراغ بند ما آمدند. در هواخوري بوديم كه پاسداران ريختند توي بند و از هر اتاق چند نفر را صدا زدند. از اتاق ما احمد رجائي، عزيز ابراهيمي و مسعود دارابي از اتاق ديگر جمشيد لعلي را بردند كه همه شان مجاهد بودند. بچه‌ها را صدا زدند و گفتند كليه وسايلشان را جمع كنند و با خود بياورند. آنها رفتند و ديگر هيچ گاه برنگشتند. اين جريان در روزهاي بعد هم چنان ادامه يافت. تك تك ، دو دو ، و سه سه مي‌بردند و ديگر خبري ازشان نمي‌شد.‌يك روز يكي از بچه‌هاي بند رو‌به‌رو را به اتاق ما آوردند. او مجاهد نبود ولي برايمان تعريف كرد كه وقتي ابراهيم توكل را براي سئوال و جواب برده بودند به او گفته‌اند : «سازمان شما ده هزار نفر از ما را كشته است و ما هم به انتقام آن مي‌خواهيم شما را بكشيم»
بچه‌ها را با چشمان بسته به اتاق بازجويي مي‌بردند. در آ نجا دو نفر از بازجوهاي اطلاعات سئوالات مختلف خود را مي‌كردند. سئوالاتي از اين قبيل كه سازمان مجاهدين را قبول داري؟ حاضري آنرا محكوم كني؟ حاضري مصاحبه كني؟حاضري نمازجمعه بيائي؟ حاضري براي ما قرار اجرا كني؟ و در صورت كوچكترين شكي حكم اعدام صادر مي‌شد. افرادي همچون محمود جاماسبي، صادق بيرانوند، رحيم‌ميردريكوند، جهان صراف شمس، ابراهيم توكل، رضا صيادپور، عبدالنشاه قلاوند، محمد باغي، علي شاه‌كرمي، نظر نصيرمقدم، حميدرضا معصومي، احمد رجائي، عزيزالله‌ابراهيمي، مسعود دارابي، جمشيد لعلي و علي شيخي به همين شيوه اعدام شدند.
از آمار دقيق قتل عام زندانيان مجاهد در خرم آباد خبر ندارم. ولي علاوه بر كساني كه خودم مي‌شناختم مجاهديني بودند كه اصلاً پايشان به بند عمومي‌ نرسيد. آنان را پس از چند سال كه در انفرادي بودند اعدام كردند. از جمله يكي از اعضاي واحدهاي عملياتي مجاهدين كه در سال 64 براي انجام عمليات به خرم آباد آمده بود. يك عضو اين واحد عملياتي در درگيري كشته شده بود. نفر ديگر اين تيم پس از انجام موفقيت آميز عملياتشان، دستگير شده بود. اين مجاهد اهل بندر عباس بود و از آن موقع تا تابستان 67 كه اعدامش كردند درسلول انفرادي به سر برد. ما از وجود او به طور تصادفي از طريق يكي از بچه‌ها كه به صورت تنبيهي به سلولهاي انفرادي برده شده بود خبردار شديم. ‌تا جائي كه من اطلاع دارم تعدادي از اين بچه‌ها را در شهرهاي ديگري غيراز خرم آباد اعدام كردند. مثلاً محمود جاماسبي و صادق بيرانوند را در اليگودرز در ملاءعام حلق آويز كردند.‌ خودم بعد از آزادي سنگ قبر ابراهيم توكل و رضاصيادپور را در قبرستان بروجرد ديدم. معلوم مي‌شد آنها را، كه خرم آبادي بودند، در بروجرد اعدام كرده اند. رضا صيادپور زنداني مجاهدي بود كه دو سه ماه بيشتر به پايان محكوميتش نمانده بود.
به جز بچه‌هائي را كه اعدم كردند ، تعداد ديگري را هم به سلولهاي انفرادي برده و زير بيشترين فشارها قرار دادند و تا 5 - 6 ماه بعد در سلولهاي انفرادي بودند.
بعد از آزادي از زبان خانواده آنها شنيدم بعد از اعدام بچه‌هايشان به آنها گفته بودند «بچه‌هايتان قصد فرار داشته و مي‌خواستند از زندان فرار كرده و به مجاهدين بپيوندند». خودم از پدر يكي از اعداميها شنيدم كه مي‌گفت: «بعد از اعدام پسرم به ما خبر دادند كه برويم سپاه. وقتي رفتيم وسايل فردي او را به ما تحويل دادند و گفتند او به جرم اقدام براي فرار و آماده شدن براي پيوستن به مجاهدين اعدام شده، ‌چيزي كه كاملاً‌ دروغ بود و واقعيتي نداشت»
اطلاع به خانواده‌ها ـ گورهاي جمعي

قتل‌عام 67 به‌دنبال خود گورهاي جمعي را به‌همراه داشت. هر روز صدها نفر در اوين و تعداد ديگري در گوهردشت و ساير زندانهاي تهران و شهرستانها به جوخه اعدام سپرده مي‌شدند. رژيم نه فرصت اين را داشت كه آنان را تك به تك دفن كند و نه مي‌خواست براي آينده اين اندازه آثار جرم از خود باقي بگذارد. بنابراين به راه انداختن گورهاي جمعي تنها راه بود. اين گورها در تهران و شهرستانها از سال60 كم و بيش مورد استفاده قرار مي‌گرفت ولي در سال67به اوج خود رسيد.
يك زنداني شاهد صحنه‌يي از نقل و انتقال اجساد بوده است: «اجساد كشته شدگان را با كاميون يا كانتينر براي گورهاي جمعي مي‌بردند از لا‌به‌لاي پره‌هاي پنجره سلول، كاميون حامل اجساد را ديدم كه بر‌روي آن برزنتي كشيده بودند تا پنهان كنند»
گزارش عفو بين‌الملل: «…يك زن به عفو بين‌الملل گزارش كرد كه چگونه وي جسد يك مرد اعدام شده را با دستان خالي زماني‌كه در قسمتي از گورستان موسوم به لعنت‌آباد واقع در جاده خاوران تهران در مرداد 67 زماني كه به‌دنبال جسد شوهرش مي‌گشت از خاك بيرون كشيده است. اين گورستان خاص اجساد زندانيان سياسي اعدام شده است… دسته‌هاي اجساد، عده اي با لباس، بعضي در كفن، در گورهاي بدون علامت و كم‌عمق در قسمتي از گورستان كه خاص زندانيان سياسي چپگراي اعدام شده است دفن شده بودند… سرگيجه‌آور بود ولي من با دستان خالي مشغول حفر شدم زيرا براي من و براي دو فرزند خردسالم مهم بود كه محل گور همسرم را بدانم... او جسدي را از زير خاك بيرون آورد كه صورتش پوشيده از خون بود اما وقتي وي خون را تميز كرد متوجه شد كه جسد شوهرش نيست. ساير خويشاوندانش كه از گورستان بازديد كرده بودند چند روز بعد محل گور همسرش را يافتند»براساس يك گزارش ديگر در 14بهمن 75 در منطقه خاوران واقع در جنوب تهران در جريان خاك‌برداري عادي توسط شركت راه‌سازي آوند يك گور بزرگ جمعي كشف مي‌شود. اين گور حاوي اجساد چند صد تن از اعدام‌شدگان قتل‌عام مرداد و شهريور67 بوده است. به دنبال انتشار اين خبر گروه كثيري از مردم براي تماشاي اين گور جمعي به خاوران هجوم مي‌برند ولي نيروي انتظامي و امنيتي به‌سرعت خاوران را در محاصره خود گرفته و با تيراندازي هوايي مردم را پراكنده مي‌كنند. در روز بعد نيز شماري از كاركنان شركت راه‌سازي را به اتهام انتشار اين خبر در ميان مردم، دستگير مي‌كنند.
تصاوير زير از قطعات 92-42 بهشت زهرا که مدفن زندانيان سياسي قتل عام شده در سالهاي 60 و 67 است تهيه گرديده است . براي درک بهتر محل و شرايط دفن زندانيان سياسي تصويري از يک قطعه عادي در بهشت زهرا نيز در اين صفحه گنجانده شده است.

{عكسها :مجموعه فعالين حقوق بشر }
تاريخ :21/5/87
شماره :931-87

تصويري از يک قطعه عادي در بهشت زهرا براي درک بهتر وضعيت قطعات زندانيان سياسي



نظرات و پيامهاي شما در مورد اين مطلب:




^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^#^
فيلترشكنهاي يكشنبه 27 مرداد 87 :
https://aafriz.com

http://www.ynml.com/

http://www.xopp.net/

https://61.64.235.173/

http://1juke.co.cc/

http://www.nanoclopedia.com/

http://www.zxvz.com/

https://poshtzereh.com

http://www.danzarella.com/

https://gi.slo-torrents.com/

http://veonh.com/

http://www.lolxy.com/

https://122.118.205.196/

http://www.u-x-e.com/

http://www.ens.freezoka.com/

http://danzarella.com/

https://61.224.216.195/

http://apple-gen.com/

http://0815.blogsky.com/

https://122.123.6.194/

http://www.qlicq.eu/

http://www.hieranfangen.de/

http://www.uoip.net/

http://www.ens.freezoka.com/

https://poshtgah.com

https://zarghaan.com

https://gi.slo-torrents.com/

http://www.orkutproxies.com/

http://www.type44.com/

https://118.160.202.37/

http://www.u-x-e.com/

https://venderabad.com

https://palangzan.com

https://fh.derrierescabaret.com/

http://www.untraceabletoday.com/

http://www.ens.freezoka.com/

http://www.shortbump.com/

https://218.163.74.192/

http://youarehidden.info/

http://netzowner.com/

https://118.170.16.193/

http://www.privatesurfers.info/

http://www.ploan.info/

https://122.123.6.194/

http://www.cazed.com/

http://www.secretpassage.info/

http://www.linestepper.info/

http://sen.freezoka.com/

http://www.teachersgotpunked.com/

http://www.dodgeablock.info/

http://www.chinagrows.com/