شنبه، آذر ۹

ما بدجوري گم شده ايم...بدجوري

ما بدجوري گم شده ايم ، بدجوري !
.
.
يك لحظه تامل كنيد ، فقط يك لحظه !
حتما تا حالا جلوي آيينه قدم زديد و به خودتون نگاه كرديد؟
آيا ما خودمون رو مي شناسيم ؟
چقدر با خودمون صاف و صادق بوديم؟
چقدر خودمون رو توجيه كرديم؟ و اصلاً چقدر خودمون رو دوست داشتيم؟
و ملاك دوست داشتن چي هست؟ و با دوست داشتن به كجا مي خواهيم برسيم؟
خير و صلاحمون رو مي دونيم؟
آيا اينكه از صبح پا ميشيم و هر چي ازمون مي خوان انجام مي ديم به درسته؟
.
اينكه حتما به دانشگاه يا سر كار بريم؛ سر اين و اون كلاه بذاريم ، به دروغ عاشق بشيم ، به هم نارو بزنيم ، همديگه رو مسخره كنيم و پشت سر اين و اون حرف بزنيم ، به هم تهمت بزنيم ، از شنيدن حرف حق و مواجهه با واقعيت فرار كنيم ، از حرفهاي آموزنده حالمون بهم بخوره ، به هم لبخند هاي توخالي تحويل بديم ، تعارف دروغي كنيم ، ازدواج زوركي كنيم ، دماغ رو سر بالا كنيم، ماشين مدل بالا سوار بشيم ، موهامونو تيفوسي بزنيم ، پارتي بازي كنيم ، كلاس بي خودي براي هم بگذاريم ، لباس تنگ بپوشيم ، با توجيهات ساده ارزشها و اصول اخلاقي رو زير سئوال ببريم و ...

آيا اين ها صلاح كارمون هستن ؟! هدفمون از اين كارها و بسياري كارهاي ديگه ، چيه ؟
تا حالا فكر كرديم براي چي زنده ايم؟
براي اينكه پولدارترين باشيم؟
خوش تيپ ترين؟
باكلاس ترين؟
باسوادترين؟
معروف ترين؟
خوش اندام ترين؟
مخ زن ترين؟
پست ترين؟
بي حيا ترين؟
جنايت كارترين؟
عاشق ترين؟
رياكارترين؟ ...
تا كي روز رو تا شب بي هدف و سرگردون اين زندگي مي خوايم بمونيم و آخرش كه چي؟ بياييد فكر كنيم ... اگر هيچ كدوم اين ها نه ! چي پس؟ يادمون رفته كي هستيم ، شايدم تا حالا برامون مهم نبوده كه بدونيم و يا اين مسئله رو مثل خيلي چيزهاي ديگه از ياد برديم؛
.
مطمئنم از اين زاويه به زندگي نگاه نكرديم ، هيج وقت حساب خودمون رو بررسي نكرديم ! كاش كلاسي بود ما حسابداري خودمون رو ياد مي گرفتيم و براي حسابهايي كه هيچ وقت جور نيستن ، يه فكري مي كرديم ! وقتي ما نمي تونيم با خودمون صريح و بي پرده و بدون توجيهات آبكي حرف بزنيم ، خنده داره كه مدعي اصلاح جامعه باشيم؛ چه خوبه اين بار وقتي به آيينه نگاه مي كنيم ، همه سعي خودمون رو در باز كردن چشمهامون كنيم و بعد از برداشتن نقاب مسخره مجهول بودن...خودمون رو اول بشناسيم ؛
كي هستيم؟ كي هستيم كه اينقدر مشكل عاطفي داريم ؟ هميشه احساس تنهايي مي كنيم؟ به سادگي باارزش ترين چيزها رو زير پا له مي كنيم و آيا چيز باارزشي هم داريم كه حفظش كنيم؟ به عبارت ديگه در ديكشنري ذهنمون جلوي كلمه ارزش، چي نوشتيم ؟ چند لحظه، فقط چند لحظه فكر كنيم ، از كجا اومديم و به كجا مي ريم كه به راحتي حق رو نا حق مي كنيم ، عاطفه و احساسات ديگرون رو به مسخره مي گيريم ، اكس پارتي مي تركونيم ، معتاد مي شيم ، براي هم كلاس ميذاريم ، فداكاري مي كنيم ، احساس خرج ميكنيم!و ...
.
.
.
.
بياييم خودمون رو توجيه نكنيم ، با خودمون صادق باشيم ، شايد بتونيم ذره اي از خودي كه در كوچه پس كوچه هاي بي هويتي گم كرديم رو پيدا كنيم...
.
.
.
آخه مي دونيد چي شده؟ ما بد جوري گم شديم ، بدجوري !
.
.

.